پارت 4

ته ویو
کلا حواسم به رفتن خانم لی شد به ساعت نگاه کردم
وایییییییی برا سه جانگ دیر شد
اوففففف
باید اول برم خونه ی خودم تا لباسام و عوض کنم
حتما دیر میرسیم
اشکال نداره بدون ماسک میرم که حداقل بشناسمن
تو همین فکرا بودم که رسیدم و خودم و پرت کردم تو حموم
بعد از 15 دقیقه در اومدم یه لباس سرمه ای با شلوار سفید پوشیدم و یکم عطر زدم کفش پوشیدم و وسایل و ورداشتم وزنگ زدم که سه جانگ آماده بشه از خونه ی من تا خونه ی مامان اینا حداقل 20دقیقه راه بود اوفففففف



ات ویو
تو فکر بودم که رسیدم خونه
سریع رفتم حموم و تو 10دقیقه در شدم
رفتم داخل اتاق لباسا دنبال لباس بودم که یه کت و شلوار سرمه ای چشم و گرفت
خیلی خوشگل بود یه شلوار سرمه ای بود که اول یه پیرهن مردونه پوشیدم و بعد شلوار و بعد کت و روش پوشیدم
رفتم سمت میز آرایش بهتر بود موهام و دم اسبی ببندم
موهام و بستم و یه رژ زدم
وسایل و ورداشتم و رفتم
اوففففف الان ساعت 12بود
حتما خیلی منتظر بودن




ته ویو
سه جانگ:هیونگ چرا اینقدر دیر
ته:ببخشید داداش کوچولوی من دیر شد
یه بوس روی موهاش گذاشتم
ته:برو وسایلتو وردار بریم....مامانبزرگ من و سه جانگ میخوایم بریم
مامانبزرگ:باشه فدات شم امشب میایی اینجا دیگه.
ته:آره میام اینجا قربونت.....بدو سه جانگ که دیر شده
سوار ماشین شدیم و رفتیم بعد از یه ربع رسیدیم
رفتیم داخل آسانسور و رفتیم طبقه ی مدیریت
تا آسانسور برسه به این فکر کردم که بعدش باید برم تو ساختمون خودمون
اوففف واقعا خستم
رفتیم داخل همچین احساس عجیبی بهم دست داد
منشی که من و دید همراهیمون کرد به داخل وقتی وارد شدیم وقتی رئیس و دیدم یه شوک غیر عادی بهم وارد شد
اون ... اون خانم لی بود




فکر کنم انتظارش و داشتین نه😆😆
برای پارت بعد لطفا لایک کنین
دیدگاه ها (۰)

کیا اسپانیایی دوس دارن

کیا دلشون بغل میخواد

نظرتو بگو

"در آغوش شیطان" ---Chapter: 1 Part: 12ویو جونکوکرفتم سمت دف...

جیمین فیک زندگی پارت ۸۷#ویو ات بدو بدو بدو همینجوریش هم دیر ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط